به گزارش همشهریآنلاین در این نشست که روز سهشنبه،18 فروردین برگزار شد ابتدا مهدی نورمحمدی، مولف و مصحح کتاب سخنان خود را با طرح این پرسش آغاز کرد که «خاطرات نویافته عارف تاکنون کجا بوده است؟» و در پاسخ گفت: «عارف فاصله سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۲ را در شهر همدان، به عقیده برخی به صورت تبعید و به عقیده برخی دیگر در تبعید خودخواسته گذرانده است.
البته او در تمام این مدت همواره تحت نظر بوده. وی در سالهای اقامت در همدان با برخی رجال این شهر و نیز با برخی شخصیتهای آذربایجان حشر و نشر داشته که از جمله این افراد میتوان به اسدالله خان نیکو، بدیعالحکما (پزشک عارف)، اکبر وطنی و حسن خان اقبالی اشاره کرد. عارف در سالهای پایانی عمر در بخش انتهائی مثنوی بلند «بازیگوشنامه» که در پاسخ لطفعلی صورتگر سروده، به اسامی این افراد نیز اشاره دارد.
عارف پیش از مرگ، مجموعهای از دستنوشتههای خود را به حسنخان اقبالی، که یکی از زمینداران و رجال متنفذ شهر بوده، میسپارد. آقای اقبالی در سال ۵۷ بدون داشتن فرزندی از دنیا میرود و این مطالب در اختیار برادر ایشان قرار میگیرد. دکتر علی اقبالی که از استادان نامآشنای کشاورزی در ایران محسوب میشود و اکنون نیز در سن ۹۹ سالگی در قید حیات است، دستنوشتههای یادشده که به مدت ۸۰ سال نزد خانواده ایشان نگهداری میشده در اختیار من قرار دادند و بر همین اساس کار تنظیم خاطرات برای نشر آغاز شد و چهار سال به طول انجامید. نسخه اصلی مطالب را هم اکنون آقای اقبالی در اختیار انجمن آثار و مفاخر فرهنگی قرار دادهاند.»
وی ادامه داد:«عارف سال ۱۳۰۳ در اولین دیوان چاپشده خود که در برلین منتشر شده اشعاری را در ستایش از سردارسپه گنجانده است، اما بعد از به هم خوردن اندیشه جمهوریت و اعلام سلطنت رضاخان، وی در جرگه مخالفان قرار گرفته، مصمم میشود ادامه دیدگاههای خود را به رشته تحریر درآورد. سال ۱۳۰۵ او به دعوت حسینقلیخان دهکردی، از خانهای لرستان به این منطقه سفر میکند و در روستاهای گل زرد، دهکرد و سربند مدتی مقیم میشود. عارف قصد داشته مطالب ناتمام خود را در این سفر به پایان برساند.»
نورمحمدی با بیان شرح فوق به تلاش برخی متعصبان منطقه برای کشتن عارف اشاره کرده و ادامه داد: «عارف پس از هفت یا هشت ماه اقامت در لرستان راهی اراک میشود و سپس به دلیل از دست دادن صدای خود، به دعوت بدیعالحکما، پزشک همدانی، راه همدان را در پیش میگیرد. عارف در جزوههای خود که در این کتاب آمده، در مورد وقایع مشروطهخواهی، وقایع جمهوریخواهی، سفر و مهاجرت به استانبول مطالب درخوری را نوشته است. او فردی به شدت احساساتی بوده و میتوان وی را در رده میهنپرستان افراطی قرار داد. این احساسات و شور وطنپرستی در تصانیف و شعرهایش هم متجلی است.
عارف علاوه براینکه به دلیل اعلام سلطنت رضاخان از وی ناراحت بوده، در مدت اقامتش در لرستان، کشتارهای بیرحمانه روی داده در این منطقه توسط فرماندهان سپاه رضاشاه را هم از نزدیک میبیند و مینویسد که این کشتارها به ظاهر برای امنیت بوده، اما در اصل برای کسب منفعت انجام شده است. عارف همان ایام پس تغییر نگرشش نسبت به رضاخان اشعاری را علیه او میسراید که این ابیات دهان به دهان در لرستان میچرخد و سرانجام به تهران میرسد.»
نورمحمدی که پیش از این هم آثاری را درباره مشاهیر قزوین به چاپ رسانده بود با اشاره به تغییر نگاه عارف نسبت به رضاخان متذکر شد: «عارف شرحی جالب از ملاقاتش با سردارسپه را در این گفتارها آورده که این دیدار مربوط به دوران نگرش مثبت اوست به سردارسپه. رضاخان در آن دیدار از عارف میخواهد تا کنسرتی به افتخار جمهوری ترتیب بدهد. عارف این کار را انجام میدهد اما بعدها مینویسد که هدف اصلی رضاخان از ترتیب دادن این برنامه، چیزی جر تبلیغ خودش نبوده است.»
نورمحمدی در پایان سخنانش به تحقیقات مقدماتی عارف در حوزه تاریخ لرستان اشاره کرد و مطالب او را در مقوله لرستانپژوهی واجد اهمیت دانست و سپس با تاکید به یادداشتهای عارف درباره برخی شاعران معاصر خود همانند مرحوم ملکالشعرای بهار و وحید دستگردی گفت: «منشاء بیشتر این اظهارنظرها را میتوان تسویه حساب عارف با کسانی دانست که لقب شاعر ملی را برای او مناسب نمیدانستند. علاوه بر اینها عارف در یادداشتهایش اشارههائی هم به مدرس، قوامالسلطنه، سیدضیا و... دارد.»
نورمحمدی که انتشار دو عکس جدید از عارف، مربوط به کنسرت سال ۱۳۰۳ در تبریز را از دیگر اسناد نویافته کتاب ذکر میکرد، به محققان متقدم در موضوع مورد پژوهش خود اشاره کرد و اثر خود را در ادامه مطالبی دانست که تاکنون از سپانلو، شفق، سیف آزاد و درباره عارف منتشر شده است.
عارف پیام مشروطه را به عوام رساند
محمدعلی سپانلو، شاعر و پژوهشگر ادبی که خود درباره عارف و شعرش آثاری را انتشار داده است، با اشاره به نقش بزرگ عارف در انتقال پیام انقلاب مشروطه با زبان ساده به توده مردم گفت: «در روزگاری که شاید حتی پنج درصد ایرانیها هم باسواد نبودند، عارف با شعرهای سادهاش اصول قانون اساسی مشروطه، همچون برابری مردم در برابر قانون را به آنها آموزش میداد. در آن دوران گرامافون ابزاری شیک بود که عامه مردم به هیچ وجه به آن دسترسی نداشتند و ایستگاه رادیوئیای هم وجود نداشت، اما گفته میشود فقط به فاصله ۲۴ ساعت از اجرای یک تصنیف توسط عارف، این تصنیف دهان به دهان میچرخید.
مادربزرگ من که سواد خواندن و نوشتن نداشت، تصنیفی ازعارف را از حفظ بلد بود.»
مولف کتاب «چهار شاعر آزادی»، با اشاره به اینکه که در کتاب خود به بررسی زندگی عارف، میرزاده عشقی، محمدتقی بهار و فرخی یزدی پرداخته، تاکید کرد: «این چهار نفر تیپهایی هستند که زائیده انقلاب مشروطه به حساب میآیند و محوریت دو مقوله وطن و آزادی را میتوان فصل مشترک آنها دانست. انقلاب مشروطه نه فقط در ایران حادثهای شگفت بود که وقوع آن در سراسر منطقه نیز رویدای بسیار مهم تلقی میشود؛ چرا که در این منطقه برای اولین بار رعیت را به ملت بدل کرد و بر همین اساس باعث شد برای ملت حقوق و برای دولت وظایف قائل شوند.»
«عارف پدیدهای است که گویی از داخل یک رمان بیرون آمده.» سپانلو با بیان این نکته چنین توضیح داد: «عارف روزهایش را با مبارزه سپری میکرد. او فردی عصبی، غمگین و در عین حال شوخ طبع بود. البته آدمی چنان عبوس، در زندگی شخصی فردی موفق تلقی میشد. عارف زندگی خوبی داشت، از درآمد خوبی برخوردار بود، از چهره و صدایی خوش بهره میبرد و توانسته بود با چهار نفر از دختران ناصرالدین شاه رابطه برقرار کند. شخصیت عارف به گونهای است که بیش از سه شاعر هم عصر او مرا به خود جذب کرده و باید بگویم به نظر من عارف پدیدهای است که انگار از یک رمان بیرون آمده. البته هر یک از شاعرانی که در کتاب «چهار شاعر آزادی» از آنها سخن به میان آوردهام، در آموزش مردم و دادن ایدههای دنیای جدید به آنها نقش مهمی ایفا کردهاند.»
سپانلو در ادامه به رابطه خوب عارف و رضاخان اشاره کرد و گفت: «در حالیکه عارف در دوران سردار سپهی رضاخان او را ستوده بود و با رسیدن وی به پادشاهی میتوانست از موقعیتی ممتاز برخوردار شود، روز تاجگذاری رضاخان از تهران بیرون رفت تا مبادا مجبور به خواندن تصنیف شود. عارف توانسته با چنین رفتاری ارزشهائی خاص را در خاطره قومی ما تثبیت کند. البته بیانصافی درباره دیگران هم در نوشتههای عارف کاملا مشهود است. ما بایستی بکوشیم نگرشی «معدلی» نسبت به زندگی افراد داشته باشیم و نباید از یاد برد که محکوم کردن مطلق کسی به خاطر یکی دو اشتباه یا رفتار نادرست نمیتواند شیوهای راهگشا باشد.»
علاوه بر وجود برخی اشتباههای وزنی در تعدادی از شعرهای عارف که سپانلو آنها را نتیجه کمدقتی مصحح دانست، وی به نحوه حذف برخی واژهها هم ایراد گرفت و گفت: «مصحح میتوانست با حذف برخی واژهها به جای آنها نقطهچین بگذارد، اما ایشان پس انجام این کار در پاورقی نوشته که این کلمه خوانده نشد! چطور ممکن است این کلمهها خوانده نشوند؟ میتوان نوشت که چون این کلمه رکیک بود از کتاب برداشته شد، اما نمیتوان گفت که خوانده نمیشد. انجام چنین رفتاری اصلا با روحیه شاعری چون عارف هم سازگار نیست. کسی که در مورد عارف کار میکند باید مثل خود او صریح باشد. البته پیشتر آقای سیف آزاد هم در دیوانی که از اشعار عارف ترتیب داده، هر جا که خواسته به سلیقه خود در تعابیر و واژگان شعری عارف دستکاری کرده است.»
عارف نه تاریخ لرستان را نوشت و نه مشاهداتش را ثبت کرد
سید فرید قاسمی، پژوهشگر تاریخ مطبوعات با بیان اینکه کاش عارف به جای تلاش برای آغاز پژوهش روی تاریخ لرستان به ثبت دقیق مشاهدههایش از خرمآباد و لرستان میپرداخت تصریح کرد: «متاسفانه آنچه هم که در نوشتههای پراکنده عارف درباره لرستان آمده دقیق و قابل استناد نیست و اگر او فقط به ثبت مشاهدههایش از این منطقه میپرداخت، اکنون ما با منبعی معتبر و ارزشمند در موضوع لرستانپژوهی روبرو میشدیم.»
«تکرار مکررات و پراکندهنویسی از دیگر ویژگیهای خاطرات عارف است.» قاسمی با بیان نکته فوق ادامه داد: «خود عارف گفته من قصد تاریخنویسی ندارم و در پراکندهنویسی هم نظیری برای خود نمیبینم. البته این خاطرات با بدبینی مطلق نیز توام شده که عارف با پذیرش این نکته میگوید نمیشود انسان یک عمر بد ببیند و بدبین نباشد.»
این پژوهشگر تاریخ مطبوعات بدگوئی از پدر، تهرانستیزی و افتادن در دام قضاوتهای شخصی را از دیگر نکات منفی در خاطرههای عارف دانست و گفت: «متاسفانه در بیشتر نوشتهها روایتهای یکسویه همواره منبع دورههای تاریخی ما بوده. باید این نکته را یادآور شد که تنبلی یا فروتنی بسیاری از بازیگران یا تماشاگران موثر رویدادهای تاریخی، عامل فقدان شناخت نسل پسین از وقایع پیشین به حساب میآید. اگر فردی با شخصی یا با گروهی مشکل شخصی داشته، روایتی غیرواقع برجانهاده یا چنانچه فردی دیگر واله کسی بوده، توصیفی دور از حقیقت از وی به جا گذاشته که متاسفانه هیچ یک از ایندو نمیتواند منبع استناد پژوهشهای معتبر باشد. در مجموعه حاضر قضاوت عارف درباره برخی روزنامهها و روزنامهنگاران هم به شدت شخصی است.»
قاسمی با یادآوری تغییر مواضع سیاسی عارف در طول سالهای فعالیت سیاسی وی گفت: «باید دید که چه شرایطی باعث شده تا سراینده تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده»، ده سال بعد پشتیبان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شود و در فاصله کودتا تا انقراض قاجاریه به هواداری از جمهوری بپردازد و سپس به انزوا و تنهائی روی آورد. این سرخوردگی نمونههای بسیاری در تاریخ معاصر ما دارد و بسیاری از بزرگان ما به چنین سرنوشتی دچار شدهاند. به باور من دلیل عمده وقوع این وضعیت دنبالهروی اهل فرهنگ و هنر از کسانی است که خارج از این جرگه قرار دارند. اهل هنر و فرهنگ با روحیهای حساس و با نیات خیرخواهانه عموما وارد جریانهایی شدهاند که بانیان آنها نیتهایی دیگر در سر داشتهاند و عارف هم مینویسد حمایت من از کودتای سوم اسفند به این دلیل بود که میخواستم به حاکمیت عدهای خاص پایان بدهم و دلیل حمایتم از جمهوری این بود که دنبال حاکم موقت بودم. اینها نشان میدهد موضعگیریهای سیاسی عارف بر اساس فکری معین انجام شده، اما سرنوشت این جریانهاست که او را آزردهخاطر کرده است.»
در ادامه این مراسم نورمحمدی به برخی انتقادات قاسمی پاسخ داد که قانع کننده نبود. جالب توجه این که وقتی مولف کتاب درباره تعریف عارف از پدرش گفت که چنین چیزی در کتاب وجود ندارد، قاسمی شماره صفحه کتاب را به وی نشان داد و گفت آن بخشی که عارف از پدرش تعریف میکند در اینجا آمده است.
در حاشیه مراسم:
امینالله رشیدی، آهنگساز و خواننده از جمله حاضران در نشست بود که برای سخن گفتن به روی صحنه آمد و با اشاره به اینکه مدت چهار سال و نیم است که کتابش در انتظار مجوز اداره کتاب است گفت: عارف را نخستین ترانهسرا و تصنیفساز واقعی ایران است و ادامه داد :اگرچه پیش از وی کسانی به ساخت تصنیف پرداختهاند، اولین تصنیفساز ایران به معنای واقعی کلمه کسی جز عارف نیست. او طنزپردازی را هم به عنوان یکی دیگر از خصایص عارف برشمرد.
احمد سمیعی گیلانی، سردبیر مجله نامه فرهگستان و مسئول بخش ادبیات معاصر در فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم گفت: «متاسفانه بحث در مقوله تصنیف در تاریخ ادبیات ما مغفول مانده است. وقتی تاریخ ادبیاتمان را مطالعه میکنیم میبینیم از همان ابتدا تصنیفها از اهمیت بسیاری برخوردار بودهاند. من یک بار در ازمیر ترکیه در کنسرتی در هوای آزاد شرکت کردم.
آنجا سه، چهار هزار نفر حضور داشتند و همزمان با خواننده تصنیفها را به صورت دستهجمعی میخواندند. این اتفاق برای من بسیار هیجانانگیز بود چرا که آنجا شاهد بازنمودی از وحدت ملی بودم. تصنیفها میتوانند یکی از بازنمودهای وحدت ملی تلقی شوند. نسل قدیم در ایران هم تصنیفهای بسیاری را ازبر میداند. تصنیفها چه وجهه ملی داشته باشند و چه به زبانهای محلی سروده شده باشند، بایستی مورد توجه قرار بگیرند. روحیه حاکم بر هر عصر را هم تصنیفها بهتر از اشعار کلاسیک بازتاب میدهند، چون تصنیف متعلق به مردم است و از بطن مردم میجوشد.»
سمیعی در ادامه سخنانش به کنایه ایرج میرزا به عارف اشاره کرد و افزود: «ایرج میرزا به کنایه به عارف گفته بود که «تو شاعر نیستی، تصنیفسازی». اگر من به جای عارف بودم به او میگفتم تو هم شاعری و تصنیفساز نیستی. به زعم من تصنیفسازی هیچ دست کمی از شاعری ندارد. اکنون بسیاری از مردم تصنیف مرغ سحر را از حفظ میدانند، اما سراینده آن، محمدتقی بهار را نمیشناسند.
خاطرات عارف قزوینی(به همراه اشعار چاپ نشده)/به کوشش مهدی نورمحمدی بامقدمه ایرج افشار/ناشر:انتشارات سخن،چاپ اول/قطع وزیری ،جلد سخت/قیمت:15000 تومان،630 صفحه ،مصور.